اینجا ساعت به وقت بی هوشیه!!!! چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : علي محمدي
یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! دوس دارم یه روز اونقد پولدار بشم که وقتی رانی می خورم؛ اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر می کنه واسم مهم نباشه! اگه سال تا سال یه قرون تو جیبت نباشه مامان و بابات نمی فهمند، کافیه یه نخ سیگار تو جیبت باشه همه عالم می فهمن! موقع فوتبال نگاه کردن 80 دقیقه می نشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای می بینی بازی دو دو تموم شده. موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه، دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی. نمی دونم چه حکمتیه، اینا که میرن بدنسازی اصرار دارن که اصلا سردشون نمی شه! توجه کردین اینقدر که ما لگد به بخت خودمون زدیم بروسلی به حریفاش نزد. سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش! مروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم 50000 تومان یه 10 هزار تومنی داد! سه تا پنج هزار تومنی داد! پنج تا دو هزار تومنی داد! پونزده تا هزاری! یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت، نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه! طفلی خودشو کشت 50 تومن منو جور کرد!
نظرات شما عزیزان:
بابا ما خودمون زندگیمون تو محله خنده بازاره محمدی خودت که شرایط پاسدارانا میدونی اخه ما چقد بخندیم
![]() اهو
![]() ساعت16:41---17 آبان 1391
جالب بود.کلی خندیدم.
پيوندها
|
||
![]() |