اینجا ساعت به وقت بی هوشیه!!!!
آی آدمها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یك نفر در آب دارد میسپارد جان. یك نفر دارد كه دست و پای دائم میزند، روی این دریای تند و تیره و سنگین كه میدانید. آن زمان كه مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن، آن زمان كه پیش خود بیهوده پندارید، كه گرفتستید دست ناتوان را تا توانی بهتر را پدید آرید، آن زمان كه تنگ میبندید، بر كمرهاتان كمربند، در چه هنگامی بگویم من؟ یك نفر در آب، دارد میكند بیهوده جان قربان! آی آدمها كه بر ساحل بساط دلگشا دارید! نان به سفره، جامهتان بر تن؛ یك نفر در آب میخواند شما را. موج سنگین را به دست خسته میكوبد، باز میدارد دهان، با چشم از وحشت دریده، سایههاتان را ز راه دور دیده، آب را بلعیده در گود كبود و هر زمان بیتا بیش افزون، میكند زین آبها بیرون، گاه سر، گه پا. ای آدمها! او ز راه دور این كهنه جهان را باز میپاید، میزند فریاد و امید كمك دارد؛ آی آدمها كه روی ساحل آرام در كار تماشایید! موج میكوبد به روی ساحل خاموش، پخش میگردد چنان مستی به جا افتاده بس مدهوش، میرود نعرهزنان. وین بانگ از دور میآید: ـ «آی آدمها»... و صدای باد، هر دم دلگزاتر، در صدای باد، بانگ او رهاتر، از میان آبهای دور و نزدیك باز در گوش آید این نداها. نظرات شما عزیزان: الهام
![]() ساعت22:02---29 آبان 1391
خییییییلی قشنگ بود راستش تا حالا نخونده بودمش مرسی...
سعیده
![]() ساعت21:08---29 آبان 1391
خیلی خیلی قشنگ بود!این شعر رو خیلی دوس دارم........
پيوندها
|
|||
![]() |